لطیفه اول : لغتنامه مهندسان
1- اين بستگي دارد به . . . يعني: جواب سئوال شما را نميدانم!
2- اين موضوع پس از روزها تحقيق و بررسي فهميده شد. يعني: اين موضوع را به طور تصادفي فهميدم!
3- نحوه عمل دستگاه بسيار جالب است. يعني: دستگاه كار ميكند و اين براي ما تعجببرانگيز است!
4- ما تصحيحاتي روي سيستم انجام داديم تا آن را ارتقاء دهيم. يعني: تمام طراحي ما اشتباه بوده و ما از اول شروع كردهايم!
5- ما پيشگويي ميكنيم . . . يعني: 90 درصد احتمال خطا ميرود!
6- كل كوشش ما براي اين است كه مشتري راضي شود. يعني: آنقدر از زمانبندي عقبيم كه هر چه به مشتري بدهيم راضي ميشود!
7- به علت اهميت تئوري و عملي اين موضوع . . . يعني: به علت علاقه من به اين موضوع.
8- بقيه نتايج در گزارش بعدي ارائه ميشود. يعني: بقيه نتايج را تا فشار نياوريد نخواهيم داد!
9- ثابت شده كه . . . يعني: من فكر ميكنم كه . . .!
10- اين صحبت شما تا اندازهاي صحيح است. يعني: از نظر من صحبت شما مطلقاً غلط است!
11- در اين مورد طبق استاندارد عمل خواهيم كرد. يعني: از جزئيات كار اصلاً اطلاع نداريد!
لطیفه دوم : كي بايد رئيس باشه؟
_________________________
All the organs of the body were having a meeting, trying to decide who was in charge.
"I should be in charge", said the brain, because I run all the body's systems, so without me nothing would happen".
"I should be in charge", said the blood, "because I circulate oxygen all over, so without me you'd all waste away".
"I should be in charge", said the stomach, "because I process food and give all of you energy".
"I should be in charge", said the rectum, "because I'm responsible for waste removal".
All the other body parts laughed at the rectum and insulted him, so in a huff, he shut down tight. Within a few days, the brain had a terrible headache, the stomach was bloated, and the blood was toxic.
Eventually the other organs gave in. They all agreed that the rectum should be the boss.
نتیجه لطیفه : اگر سيستمي خوب طراحي و توليد شده باشد (مانند بدن) همه اجزاي آن لازم و ضروري هستند. عملكرد چنين سيستمي در حد مورد انتظار، نيازمند وجود و همكاري تمام اجزاي آن است و اجزا نسبت به يكديگر برتري ندارند. چنين سيستمي يك سيستم ناب (Lean) است و كوچكترين خللي در يكي از اعضاء، موجب اختلال در كل سيستم و اجزا ميشود.
بني آدم اعضاي يكديگرند ******* كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي بدرد آورد روزگار*******دگر عضوها را نماند قرار
لطیفه سوم : تصمیم گیری
در يكي از خيابان هاي اصلي شهري چاله اي بود كه باعث بروز حوادث متعدد براي شهروندان ميشد .مديران شهر طي جلسه هاي بر آن شدند كه مشكل را حل كنند.
مدير اول گفت: بايد آمبولانسي هميشه در كنار چاله آماده باشد تا مصدومين را به بيمارستان برساند.
مدير بالاتر گفت: نه، وقت تلف ميشود. بهتر است بيمارستاني در كنار چاله احداث كنيم.
مدير ارشد گفت: نه، بهترين كار آن است كه اين چاله را پر كنيم و چاله مشابهي در نزديكي بيمارستان احداث كنيم.
لطیفه چهارم: مسابقه قايقراني
يك تيم آمريكايي با يك تيم ژاپني تصميم گرفتند كه مسابقه قايقراني برگزار كنند. هر دو تيم به سختي تمرين كردند تا در روز مسابقه به بهترين عملكرد خود دست پيدا كنند. روز مسابقه هر دو تيم آماده شدند.
وقتي آمريكاييها يك مايل اول را طي كردند ژاپنيها به خط پايان رسيده بودند. تيم آمريكايي از باخت خود بسيار نااميد شدند. مسئول تيم دستور داد تا بررسي هاي لازم براي تعيين دلايل باخت مشخص شود. براي اين كار يك تيم مشاور انتخاب و بررسي ها شروع شد و اقدام اصلاحي را پيشنهاد دادند.
يافته هاي تيم مشاوره حاكي از اين بود كه در تيم ژاپن هشت نفر پارو مي زنند و يك نفر هدايت مي كند و در تيم آمريكا هشت نفر هدايت مي كنند و يك نفر پارو مي زند. نتيجه اين بود كه تعداد زيادي در تيم آمريكا هدايت ميكنند و تعداد كمي پارو ميزنند.
روز مسابقه در سال بعد مجدداً فرا رسيد. ساختار مديريت تيم آمريكايي به كلي متحول شد. ساختار جديد بدين صورت بود: چهار مدير راهنمايي و هدايت، سه مدير راهنمايي منطقه اي و يك سيستم ارزيابي عملكرد جديد براي ارزيابي و تشويق فردي كه وظيفه پارو زدن را بر عهده دارد.
تيم آمريكايي اين بار پس از مايل دوم نتيجه را واگذار كرد. مدير تيم در نهايت شخصي كه پارو ميزد را به دليل عملكرد ضعيف بركنار كرد و به مديران به خاطر شناسايي مشكلات پاداش داد.
نتیجه حکایت: 1- دو صد گفته چون نيم كردار نيست.
2- تورم فقط براي پول اتفاق نميافتد بلكه در مديريت نيز موضوعيت دارد.
لطیفه پنجم : آدمخوارها در يك شركت كامپيوتري
پنج آدمخوار به عنوان برنامهنويس در يك شركت كامپيوتري استخدام شدند. هنگام مراسم خوشامدگويي رئيس شركت ميگويد: "شما همه جزو تيم ما هستيد. شما اينجا ميتوانيد حقوق خوبي بگيريد و ميتوانيد به غذاخوري شركت رفته و هر مقدار غذا كه دوست داريد بخوريد. بنابراين فكر پرسنل بخش ديگر را از سر خود بيرون كنيد." آدمخوارها قول ميدهند كه با پرسنل بخش شركت كاري نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئيس شركت به آنها سر ميزند و ميگويد: "شما خيلي سخت كار ميكنيد و من از همه شما راضي هستم. يكي از خانمهاي برنامهنويس ما ناپديد شده است. كسي از شما ميداند كه چه اتفاقي براي او افتاده است؟" آدمخوارها اظهار بياطلاعي ميكنند. بعد از اينكه رئيس شركت ميرود، رهبر آدمخوارها از بقيه ميپرسد: "كدوم يك از شما نادونا اون خانوم برنامهنويس را خورده؟"
يكي از آدمخوارها با ترديد دستش را بالا ميآورد. رهبر آدمخوارها ميگويد: "اي احمق! طي اين چهار هفته ما رهبران، مديران و مديران پروژهها را خورديم و هيچ كس چيزي نفهميد و حالا تو اون خانوم را خوردي و رئيس متوجه شد. پس از اين به بعد لطفاً افرادي را كه كار ميكنند نخوريد."
لطیفه ششم : مراحل پروژ
شش مرحله هر پروژه عبارتند از:
(1) ذوق و شوق و جديت نشان دادن
(2) از اشتياق افتادن
(3) ترسيدن و سراسيمه عمل كردن
(4) جستجوي مقصر
(5) تنبيه بيگناه
(6) پاداشدادن به سهيمنشدگان
لطیفه هفتم : مرد بالنسوار و مرد روي زمين
مردي در يك بالن در حال پرواز كردن بود كه متوجه شد گم شده است. در حالي كه ارتفاع بالن را كم ميكرد، مردي را ديد.
مرد بالنسوار فرياد زد: "ببخشيد، ميتوانيد به من كمك كنيد. من به دوستم قول دادم كه نيم ساعت پيش او را ملاقات كنم، اما حالا نميدانم كجا هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "بله. شما در يك بالن در ارتفاع حدود 10 متر از سطح زمين معلق هستيد. شما از شمال بين 40 و 42 درجه عرض جغرافيايي و از غرب بين 58 و 60 درجه طول جغرافيايي قرار داريد."
مرد بالنسوار پاسخ داد: "شما بايد مهندس باشيد."
مرد روي زمين گفت: "بله. از كجا فهميدي؟"
مرد بالنسوار گفت: "خوب، همه چيزهايي كه گفتي از نظر فني درست است، اما من نميدانم با اطلاعاتي كه دادي چكار كنم و در حقيقت هنوز گمشده هستم."
مرد روي زمين پاسخ داد: "شما بايد مدير باشيد."
مرد بالنسوار گفت: "بله من مدير هستم، اما از كجا فهميدي؟"
مرد روي زمين گفت: "خوب، شما نميداني كجا هستي و نميداني كجا ميروي. شما قولي دادهاي اما نميداني آن را چگونه عملي كني و انتظار داري من مشكلت را حل كنم. واقعيت اين است كه شما دقيقاً در همان موقعيت پيش از برخوردمان قرار داري اگر چه ممكن است در بيان آن مقداري خطا داشته باشم."
A man flying in a hot air balloon realized he was lost. Reducing altitude, he spotted a man on the ground and descended to shouting range.
"Excuse me," he shouted. "Can you help me? I promised my friend I would meet him a half hour ago, but I don't know where I am."
The man below responded: "Yes. You are in a hot air balloon, hovering approximately 30 feet above this field. You are between 40 and 42 degrees North Latitude, and between 58 and 60 degrees West Longitude."
"You must be an engineer," responded the balloonist.
"I am," the man replied. "How did you know?"
"Well," said the balloonist, "everything you have told me is technically correct, but I have no idea what to make of your information, and the fact is I am still lost."
Whereupon the man on the ground responded, "You must be a manager."
"That I am" replied the balloonist, "but how did you know?"
"Well," said the man, "you don't know where you are, or where you're going. You have made a promise which you have no idea how to keep, and you expect me to solve your problem. The fact is you are in the exact same position you were before we met, but now it is somehow my fault
لطیفه هشتم : تفاوتهاي من و رئيسم
وقتي من يك كاري را دير تمام ميكنم، من كند هستم.
وقتي رئيسم كار را طول دهد، او دقيق و كامل است.
-
وقتي من كاري را انجام ندهم، من تنبل هستم.
وقتي رئيسم كاري را انجام ندهد، او مشغول است.
-
وقتي كاري را بدون اينكه از من خواسته شود انجام دهم، من قصد دارم خودم را زرنگ جلوه دهم.
وقتي رئيسم اين كار را كند، او ابتكار عمل به خرج داده است.
-
وقتي من سعي در جلب رضايت رئيسم داشته باشم، من چاپلوسم.
وقتي رئيسم، رئيسش را راضي نگاه دارد، او همكاري ميكند.
-
وقتي من اشتباهي كنم، من نادان هستم.
وقتي رئيسم اشتباه كند، او مانند ديگران يك انسان است.
-
وقتي من در محل كارم نباشم، من يك جايي خارج از محل كار در حال گشتزدن هستم.
وقتي رئيسم در دفترش نباشد، او مشغول انجام امور سازمان است.
-
وقتي يك روز مرخصي استعلاجي داشته باشم، من هميشه مريض هستم.
وقتي رئيسم در مرخصي استعلاجي باشد، او حتماً خيلي بيمار است.
-
وقتي من مرخصي بخواهم، بايد يك جلسه دليل و توجيه بياورم.
وقتي رئيسم به مرخصي برود، بايد ميرفت چون خيلي كار كرده است.
-
وقتي من كار خوبي انجام ميدهم، رئيسم هرگز به خاطر نميآورد.
وقتي من كار اشتباهي انجام دهم، رئيسم هرگز فراموش نميكند.
لطیفه نهم : فقط يك كار كن، كار نكن!
افرادي كه زياد كار ميكنند، زياد اشتباه ميكنند.
افرادي كه كمتر كار ميكنند، كمتر اشتباه ميكنند.
افرادي كه اصلاً كار نميكنند، اصلاً اشتباه نميكنند.
افرادي كه اصلاً اشتباه نميكنند، ارتقاء مييابند.
به همين دليل است كه من در محل كار بيشتر وقت خود را صرف ايميل فرستادن و بازي رايانهاي ميكنم؛
براي اين كه نياز به ارتقاء دارم.
امريكا: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت استراحت، ۲ ساعت ماندن در ترافيك، ۲ ساعت تفريح ناسالم، ۲ ساعت تماشاي تلويزيون، ۲ ساعت كار با اينترنت
*
فرانسه: ۸ ساعت كار، ۶ ساعت استراحت، ۲ ساعت قدم زدن در خيابان، ۴ ساعت كتاب خواندن، ۲ ساعت حرف زدن عليه تلويزيون، ۲ ساعت خنديدن
*
ايتاليا: ۴ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۴ ساعت غذا خوردن، ۶ ساعت حرف زدن، ۲ ساعت خيابان گردي
*
آلمان: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۲ ساعت اضافه كار، ۲ ساعت تماشاي مسابقات تلويزِيوني، ۲ ساعت مطالعه، ۲ ساعت فكر كردن به خودكشي
*
كوبا: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت تفريح، ۴ ساعت خواب، ۴ ساعت گوش كردن به سخنراني كاسترو
*
عربستان سعودي: ۸ ساعت تفريح همراه با كار، ۶ ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان، ۱۰ ساعت خواب
*
مصر: ۴ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۸ ساعت كشيدن قليان، ۲ ساعت گوش كردن به ام كلثوم، ۲ ساعت حرف زدن در مورد گذشته
*
هندوستان: ۸ ساعت جستجوي كار، ۶ ساعت خواب، ۶ ساعت تماشاي فيلم، ۲ ساعت جستجو براي محل خواب، ۲ ساعت براي رد شدن از خيابان
*
پاكستان: ۴ ساعت كار غير مجاز، ۸ ساعت خواب در حين كودتا، ۸ ساعت اعتراض عليه كودتا، ۴ ساعت فرا ر از دست پليس
شما چگونه زمان خود را سپری میکنید؟کمی تامل کنید.
دوام بیشتر شارژ باطری موبایل:
اگر گوشی شما هم مثل مال من خیلی زود باطری تمام می کند باید بدانید که علتش این است که آن را نزدیک بدن خودتان نگه می دارید. بدن انسان 37 درجه سانتیگراد حرارت دارد و همین دما کافی است که باعث تخلیه سریع باطری موبایل شود. بنابراین بهتر است به جای قرار دادن گوشی در جیب، آن را درون کیف بگذارید یا از نگه دارنده های کمری استفاده کنید تا با بدن فاصله داشته باشد.
از همین روش برای مواقع اورژانس هم می توانید استفاده کنید. تصور کنید که به یک شهر دیگر رفته اید اما شارژر را فراموش کرده اید. برای اینکه باطری کمتری از دست بدهید شب گوشی را خاموش کنید و آن را درون یخچال قرار دهید. این کار باعث می شود تا مصرف باطری به حداقل ممکن برسد.
ریموت کنترل دزدگیر اتومبیل:
اگر کنترل دزدگیر ماشین دارای برد کوتاهی است یک راه حل ساده وجود دارد. قسمت فلزی کلید ماشین را به زیر چانه پچسبانید و دکمه ریموت را فشار دهید. در باز می شود.
این کار باعث می شود که سر شما به عنوان یک آنتن رادیویی عمل کرده و برد کنترل افزایش پیدا کند!
کارتریج پرینتر خشک شده
دقیقه 90 است و شما در حال پرینت یک فایل مهم هستید. ناگهان در میان کار، کارتریج پرینتر تمام می شود. چه باید کرد؟
کارتریج را دربیاورید و آن را سه دقیقه زیر سشوار گرم قرار دهید. کارتریج را در حالی که هنوز گرم است درون پرینتر قرار دهید. خواهید دید که می توانید کار پرینت را انجام دهید.
حرارت سشوار باعث گرم شدن و روان شدن جوهر غلیظ انتهای کارتریج می شود. و به آن اجازه می دهد تا از سوراخ های ریز کارتریج خارج شود.
وقتی گوشی در توالت می افتد
این بلا ممکن است سر هر کسی بیاید. اگر دلتان آمد که موبایلتان را از توالت دربیاورید اول از همه باطری آن را خارج کنید. سپس آن را به آرامی با یک حوله خشک کنید. مرحله بعد این است که گوشی را درون یک ظرف پر از برنج نپخته خشک قرار دهید. برنج یکی از بهترین جذب کننده های رطوبت است. کافی است گوشی شما یکی دو روز درون برنج ها مدفون باشد تا تمام رطوبت آن خارج شود.
میلیونر شدن چندان هم سخت نیست ، البته کم هستند افرادی که اعتماد به نفس و توانایی آن را داشته باشند که ایده های کوچک و جالب و در عین حال پردرآمد خود را به مرحله ی اجرا درآورده و از آن کسب درآمد کنند ، آنهم درآمدهای میلیونی !
به گزارش بانکی، همه ما در ذهنمان ایده هایی داریم که بنا به توجیهات خودمان - مانند وقت نداشتن و یا کمبود سرمایه - از آنها به راحتی می گذریم ، در حالی که تنها مشکلی که جلوی ایده های خلاقانه را می گیرد تنبلی و عدم اراده ی قوی است ، بنابراین سعی کنید ایده های خود را با همین دو عامل پیش ببرید و نتیجه ی آنرا نیز ببینید.
افکار خلاق در اطراف ما پراکندهاند. فکرهایی که از احساس نیاز، یا از کمبود چیزی برمیخیزند. اگر به فکری بزرگ نشستهاید، اینک وقت آن است که برخیزید. نگذارید هیچ چیزی متوقفتان کند. فکر بزرگ حرکتی از سوی خدا نیست، حرکتی است از زندگی روزمره که با مشاهده شروع و سپس به آگاهیتان وارد میشود.
باید راه بهتری هم وجود داشته باشد
چه چیزی آزارتان میدهد؟ و چه راهی برای رهایی دارید؟
موانع روزانه شما را احاطه کردهاند و به شما احساس آزردگی و درماندگی میبخشند. اینها چیزهایی هستند که وقتتان را تلف میکنند و به شما استرس غیر لازم را میدهند. شما دو راه دارید، یا گیج و پریشان میشوید و یا میتوانید بگویید راه بهتری هم وجود دارد و من این راه را پیدا میکنم.
گرایش به بهتر ساختن زندگی همواره مضمون دائمی تاریخ بشر بوده است و بنیانیترین عامل شتاب دهنده برای تاریخ بشر. این هستهی اصلی انگیزههای انسانی است. بدون این گرایش در جهت رشد، نه اتومبیلی وجود خواهد داشت، نه هواپیمایی و نه رایانهای. همچنین از سنجاق سر و نی برای نوشابهها اثری نخواهد بود. وقتی روش بهتری وارد زندگی میشود، دیگر راه بازگشتی وجود ندارد. میتوانید تجسم کنید اتومبیلی بدون جای لیوان وجود داشته باشد؟
هیچ کس فقط با خوب زندگی کردن نمیتواند دلارهای میلیونی بسازد. افراد باهوش، آگاه و خلاق جای پای محکمی را پیدا میکنند که بتوانند مسئلهی آزاردهندهای را حل کنند. همان گونه که گفته شده است اگر شما بتوانید تله موش بهتری بسازید، دنیا راهی به در خانهی شما خواهد یافت. مهم این است که شما این فرصت را شناسایی کنید. فکرهای میلیون دلاری در همه جا هستند و انتظار کسی را میکشند که به سراغشان برود. وقتی شما هم اینگونه به زند گی روزانهی خود فکر کنید، آنها را خواهید دید.
پیام من این است که لازم نیست فکری کاملا نوظهور یا پیچیده داشته باشید که ابداع تلقی شود. شما نباید به فکرهایی چون این خیلی ساده است و یا این خیلی آسان است اجازه بدهید که شما را از دنبال کردن فکری که به آن نیاز دارید، بازدارند. در بیشتر موارد، زمانی که فکر و یا محصولی بسیار ساده یا آسان است و کسی آن را ارائه نکرده، شما با ایدهای یک میلیون دلاری روبهرو شدهاید.
این مفهوم برانگیزنده، سنگ بنایی برای فکر بزرگ است. ارتباط با افرادی که احساس عجز را به طلای ناب مبدل میکنند، بسیار لذتبخش است. آنان فکر بسیار سادهای را پروراندهاند. آنان مسئلهای شخصی را حل کردهاند. در این جهان پیچیده و وابسته به فناوری، البته هر فکری ساده نیست، اما افرادی تاثیرگذار هستند که بیدرنگ یک تغییر شگفت ایجاد میکنند.
افسانهای وجود دارد مبنی بر اینکه موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. در این مقاله میبینید که موفقیت واقعی چیست.
من اغلب دورهی زندگیام بهعنوان یک بزرگسال را کارآفرین بودهام. این اواخر در یک پرواز تجاری طولانی، در مورد اینکه چه چیزی باعث شد من یک کارآفرین موفق بشوم و چگونه میتوانم معنای موفقیت را تعریف کنم، اندیشیدم. هر دو ایده در ذهن در هم پیچیده شدند. موفقیت بهعنوان یک کارآفرین، موفقیت کارآفرینانه. من هر ساله در مورد موضوع کارآفرینی حرفهای زیادی میزنم. آن شب اولین چیزی که متوجه شدم باید انجام بدهم، رد این افسانهی ماندگار است که موفقیت کارآفرینانه تماما مربوط است به تفکر نوآورانه و ایدههای بکر و پیشرو. من متوجه شدهام که موفقیت کارآفرینانه معمولا ریشه در اجرای عالی دارد که تنها با کشیدن درست نخ چرخ و محور قرقره تحقق مییابد.
اما چه چیزهای دیگری باعث موفقیت یک کارآفرین میشوند و چگونه باید کارآفرین موفقیت را برای خود تعریف کند؟
فهرست ده تایی من شامل اینهاست:
بیل گیتس قبل از مرگ استیو جابز، نامه ای به وی نوشته بود که استیو آن را تا لحظه مرگش در کنار تخت خود نگه داشت. گیتس در مصاحبه اخیر خود با تلگراف، وجود دشمنی در رابطه اش با جابز را رد کرده و اذعان می کند که روابط کاملا حسنهای میانشان برقرار بوده است. در ادامه اظهارات بیل گیتس و توضیحات وی در مورد روابطش با استیو جابز را مشاهده می کنید.
در ادامه مطلب با همه دانشمندان آشناتون میکنم
تعداد صفحات : 2